1. در سحر گاهی که نور خورشید به چهره پاک دشت وصحرا می نشست تا جانها وجوانه ها ببار نشیند و بندگان صالح خدا در کنارشان نشینند و گل معرفت الهی بچینند همگام با ان تولد دیگری رخ داد وهمراه با صبح شهید محمدشریعت نیز در شهریور ماه سال 1347 چشم به جهان گشود . وی پس از طی دوران کودکی وارد دبستان گردید وهمواره بعنوان دانش اموز ممتاز در مدرسه وکلاس برای خود افتخار می افرید . سال پنجم ابتدائی او مصادف بود با شکوفائی انقلاب اسلامی و بر اندازی حکومت ستمشاهی .وی نیز که بادیده بصیرت به مسائل مینگریست علیرغم سن کمی که داشت در فعالیت های انقلابی وو راهپیمائی ها شرکت مینمود .
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت های او با شرکت در انجمن اسلامی مدرسه وسنگر مساجد ودیگر کوششهای اجتماعی ومذهبی ادامه یافت بدنبال فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی به خیل عظیم جان بر کفان بسیج در شهر خون وقیام .قم پیوست ویکی از اعضای فعال وفدا کار بسیج بشمار میرفت . با شروع جنگ تحمیلی پس از چندی به صفوف رزم اوران لشکر توحید پیوست ولباس مقدس رزم را بر تن کرد و باگامهای استوار وقلبی مطمئن وسرشار از نور الهی حضور در جبهه را به مدرسه ترجیح داد.
2. شهید محمد شریعت سعی مینمود در برنامه
های مذهبی ومجالسی که او را به معبودش نزدیکتر میسازد شرکت نماید از جمله
شرکت مداوم او در مسجد جمکران ومجالس سرور وسالار شهیدان حسین بن علی و
همچنین علاقه خاصی در اجرای اینگونه مراسم ها نشان میداد بنحویکه در
وصیتنامه خصوصی خودهمان مقدار پول کمی که پس انداز کرده بود به مصرف در
عزاداری خامس ال عبا اختصاص داده است
3. شهید شریعت از ایمانی سرشار وتقوائی پایدار برخوردار بود چنانکه اکثر
اوقات با وضو بود و به نمازهای جمعه وجماعت بسیار ارج می نهاد . وی در جبهه
های رزمنده دلاور وشجاع ویکی از نیروهای فعال لشکر علی بن ابی طالب بود
وچند سال از عمر پر برکتش را در جبهه های غرب وجنوب سپری کرد وی سال 1360
در حالی که سیزده سال داشت به صفوف رزم اوران پیوست ودر بیش از پنج عملیات
بزرک وسرنوشت ساز .خیبر .بدر .والفجر هشت .کربلای یک وکربلای چهار شرکت
فعالانه داشت او بوسیله ار.پی. جی. هفت که سلاح دشمن شکن او بود اتش خشم
مقدسی که از نفرت ودشمنی او نسبت به دشمنان اسلام نشات میگرفت ودر وجودش
شعله ور میشد خرمن هستی دشمنان بعثی را به اتش میکشید .
4. شهید محمد شریعت در عملیات بدر از ناحیه فک وصورت هدف گلوله بعثیون قرار
گرفت ومجروح گردید بطوریکه حدود یکماه در بیمارستان بستری گردید . اما
ایمان راسخ او که به هر کس درس پایداری میدهد وی را قبل از بهبودی کامل بار
دیگر راهی جبهه ها کرد وبه رزم مقدس خود ادامه داد .
5. محمد در عملیات کربلای یک مجددا مجروح گردید ولی او مجاهدی خستگی ناپذیر
بود و این مسائل خللی در عزم واراده او در مبارزه با دشمن وارد نمی کرد .
6. محمد عزیز در عین حال که همواره در جبهه ها حضور داشت از درس غافل نبود و
ضمن اینکه در دانشگاه جبهه درس عشق وایثار می اموخت به تحصیل در سال سوم
دبیرستان ادامه میداد وضمنا با تمام وجود به استقبال خطر می رفت وخود را
برای معامله با خدا اماده مینمود تا به دیدار دوست بشتابد وسرانجام در
تاریخ 4/10/1365 در عملیات کربلای چهار هدف گلوله خشم دشمنان اسلام قرار
گرفت وبه فیض عظمای شهادت نائل امد و پیکر پاک وغرق به خون او در گلزار
شهدای علی بن جعفر قم در کنار دیگر گلگون کفنان بخاک سپرده شد.یادش گرامی
وراهش پر رهرو باد .
مادر شهید:
عبدالعظیم بچه زرنگ و نترسی بود، روی شیطنت های بچگی و نوجوانی گاهی باعث ناراحتی من شده بود. وقتی می خواست به جبهه برود، خیلی برای دلجویی و به دست آوردن رضایت من دور و برم تاب می خورد.
می گفت: "حالا که می خواهم جبهه بروم، از دستم راضی باش."
می خواستم ببینم چه می گوید. گفتم: "رضایت مادر خیلی مهمه، اگر حلال نکنم جبهه رفتن تو چه فایده ای داره؟" لبخندی زد و گفت: "اگر یک قطره خونم بر زمین بریزد، همه گناهانم بخشیده می شود و خدا از سر تقصیراتم می گذرد."
یهو دلم لرزید، فهمیدم تحولی درونش رخ داده است. بلند شد، آمد سرم را بوسید و گفت: "مادر! حلال کن."
گفتم: "آخر می ترسم تو بروی جبهه و با این سن کم، نتوانی کاری بکنی و آن وقت اسیر بشی. "
گفت: "مطمئن باش اگر هم اسیر نگیرم، اسیر نمی شوم. من تا هر وقت هست، شهید می شوم، یقین داشته باش."
و من فکر می کردم مثل همیشه شوخی می کند. اما حالا که حالاتش را به خاطر می آورم، می بینم با چه صفا و صداقتی این حرف ها را می زد. وقتی دفعه دوم از جبهه آمد، تا رسید دم در حیاط و سلام کرد، دیدم عجب قدی کشیده، بلند شدم و دویدم طرفش، بوسیدمش و گفتم: " پاسدارچی، دیگه حسرت نداری؟"
گفت: "حسرتم همین بود که بروم جبهه، اما یک حسرت دیگه هم دارم، اونم اینه که با شهادت از دنیا برم."
حالا خوشحالم که بچه ام حسرت به دل از دنیا نرفت.
محسن حبیبی:
یک شب با شهیدان عبدالعظیم ابراهیمی، مصطفی زاهدی، قدمعلی رئوفی و رمضانعلی صفری دور هم نشسته بودیم و دعای کمیل را زمزمه می کردیم. دعا که تمام شد با هم بیرون رفتیم و کنار چادر نشستیم. یک مرتبه متوجه شدم که شهید عبدالعظیم ابراهیمی آرام آرام گریه می کنه. گفتم: "چی شده؟"
گفت: " من، پدر و مادر و پدربزرگم را خیلی اذیت کردم، خدا کنه منو ببخشند."
ساعت یازده شب شد. موقع عملیات خیبر بود. وقتی عملیات در جزیره مجنون به اتمام رسید، ساعت 2 نیمه شب سوار ماشین های سنگین شدیم و تا شش روز در خط مقدم جبهه برای حفاظت از مناطق آزاد شده ماندیم. یک روز تقریبا هوا داشت روشن می شد. ساعت 6 صبح بود که نیروهای عراقی با تجهیزات و نیروهای فراوان به ما حمله کردند، تا جزیره مجنون را پس بگیرند. اما ما مقاومت کردیم و نگذاشتیم خط سقوط کنه. یادش بخیر، در کنار سایر نیروها عبدالعظیم ابراهیمی خیلی جانفشانی کرد و جسارت به خرج داد.
خبرگزاری
شبستان: مدیر مسئول کانون فرهنگی هنری معین رشد و کانون بانوان مهر و
اندیشه از پنج مادر آسمانی و فرشته زمینی دیدار کردند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از اصفهان، مدیر مسئول کانون فرهنگی هنری معین رشد و کانون بانوان مهر و اندیشه با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان فلاورجان (28 اسفند) از پنج مادر آسمانی و فرشته زمینی دیدار کردند.
در این دیدار معصومه حفیظی مسئول فرهنگی و مدد کاری بنیاد شهید و امور ایثارگران، دکتر اقدس پارسا مدیر کانون بانوان مهر و اندیشه شهرستان فلاورجان و اسداله حاجی ابوالحسنی مسئول کانون های فرهنگی هنری رشد شهرستان فلاورجان و اصحاب رسانه به دیدار مادران ۵ شهید از شهدای فلاورجان رفتند و ضمن عرض تبریک به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) فرارسیدن عید سعید نوروز را هم تبریک گفتند.
گفتنی است این دیدار به مناسبت ولادت حضرت زهرا(س) در منزل شهید عباس رهنما فرزند غلامرضا، شهید پرویز منشادی فرزند مقصود، شهید سید علی فریدونی فرزند سید بابا، شهید اسداله کیانی و شهید حسن شمس فرزند علی اکبر انجام شد.