۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «با این دردها به خدا نزدیک‌ترم» ثبت شده است



زمانی که حالش خیلی بد می‌شد، نفسش بند می‌آمد، اما با این حال ذکر «یا خدا یا خدا » می‌گفت. می‌گفتیم بابا مجبور نیستی با این حال ذکر بگویی. می‌خندید و می‌گفت: «یا خدا یا خدا گفتن، تسکین درد من است.»
با این دردها به خدا نزدیک‌ترم

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، جانباز شهید «علی ملا مهدی» معروف  به «داش علی»، پهلوان گمنام و ناشناخته ای بود که روزگاری در باشگاه پولاد تهران حریف نداشت.  صبر و فروتنی او آنچنان بود که دراوج قدرت و توانمندی هیچگاه خود را با نام معرفی نکرد. نامی که لرزه بر اندام قداره بندان و زورگویان می انداخت و موجب دلگرمی و آرامش مردم محله درخونگاه بود. «داش علی» در جوانی به عنوان مرد دوم کشتی کج ایران، پناهگاه مردم محله درخونگاه تهران به شمار می رفت.

پهلوانی که شرم و حیا و قدرت را با هم داشت. با اوج گیری انقلاب، به دعوت آقای طالقانی (کشتی گیر معروف) به جرگه محافظان امام خمینی(ره) پیوست و مسئولیت انتظامات بخشی از مسیر عبور امام را بر عهده گرفت. پهلوان«داش علی» از اولین مجاهدانی بود که با وانت نیسان آلبالوئی رنگ خود به خرمشهر رفت و تا آخر در جبهه ماندگار شد.

حاصل سال ها حضور مستمر وی در جبهه های حق علیه باطل، بدنی پر از ترکش، پایی مصنوعی، قلبی آسیب دیده و  ریه ای شیمیایی شده بود. سرانجام این پهلوان گمنام، شامگاه 15 فروردین 91 پس از 25 سال تحمل عوارض سخت شیمیایی، دعوت حق را لبیک گفت و به خیل عظیم شهدا پیوست.  به بهانه دومین سالگرد شهادت این شیرمرد به سراغ «فاطمه ملا مهدی» دختر بزرگوار ایشان رفتیم تا فرازهایی از زندگی ایشان را از زبان دخترشان روایت کنیم.

همنام ائمه

به خاطر عشق و علاقه اش به اهل بیت(ع)  اسم همه بچه هاش را همنام ائمه (ع) انتخاب کرده بود. همیشه می خندید و می گفت:« از خدا می خواهم راه این بزرگواران را ادامه دهید.»  در وصیت نامه ای که در زمان جنگ نوشته دقیقاً به این نکته اشاره کرده: «اولاً سرپرست همه ما خداست. اوست که به همه موجودات روزی می دهد. ثانیاً بچه های من باید راه سالار شهیدان و فرزندانش را ادامه دهند و در راه اسلام جانفشانی کنند من شما را به همین نیت، همنام ائمه نامیدم

پول توجیبی

زمانی که مدرسه می رفتیم، باباعلی صبح زود برای کار از خانه بیرون می زد ولی قبل از رفتن، پول توجیبی همه بچه ها را بالاسرشان می گذاشت و بعد با ذکر « الهی به امید تو» از خانه خارج می شد. برای شروع هر کاری، نام خدا را فراموش نمی کرد. هیچ وقت بی وضو نبود؛ حتی زمانی هم که نفس یاری اش نمی کرد یا به دلیل شدت درد، نمی­توانست وضو بگیرد از ما تقاضای آب می کرد تا وضو بگیرد. مقید بود که حتماً با وضو باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۲۱:۱۱
احمد جانقربانی