جنگ که آغاز شد، تبلیغات رژیم حاکم در ترکیه کاملاً به نفع دشمنان ایران بود. هر روز اخباری از فتح جدیدی توسط ارتش عراق میشنیدیم و این برای ما که دوستدار انقلاب اسلامی بودیم، ناگوار میآمد. ماندن جایز نبود. باید دل میکندیم و رهسپار جبههها میشدیم

انقلاب اسلامی ایران ابعاد بسیاری گستردهای دارد که برچینی نظام استبداد شاهنشاهی تنها یکی از آنها به شمار میرود.ارزشهای نابی که این انقلاب با خود به جهانیان اعلام کرد، اصلیترین پیام مردم ایران بود که مسلمانان و حتی آزادگان سایر ادیان در سراسر جهان آن را دریافتند و همراهیاش کردند. این همدلی حتی مشارکت فیزیکی برخی از مسلمانان سایر کشورها در اتفاقاتی نظیر جنگ تحمیلی هشت ساله را برانگیخت تا با حضور در این حادثه عظیم، همه هستی خود را در دفاع از نظام اسلامی بر کف اخلاص بگذارند. آمار جالب توجه شهدا و جانبازان تبعه کشورهای خارجی در جنگ تحمیلی، به خوبی مؤید همین مطلب است.
عیسی شباهت، جانبازی از کشور ترکیه که دو پای خود را در عملیات والفجر هشت از دست داده است، یکی از همین ایثارگران به شمار میرود که طی گفتوگویی، از حضور خود در جبهههای حق علیه باطل میگوید.
دفاع از امالقرای شیعیان جهان
عیسی در ترکیه بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی میرسد. خودش میگوید اجداد و آن بخش از سرزمینی که او و پدرانش در آن متولد شدهاند، دو قرن پیش و در زمان جنگهای دو دولت صفویه و عثمانی به ترکیه منضم شدهاند، لیکن در اصل آنها از جمله آذریزبانهای شیعه مذهبی هستند که روزگاری جزو ایران و تبعه ایرانی به شمار میرفتند. شباهت در این خصوص میگوید: «شیعیان ترکیه دلشان با مردم ایران است. این کشور امالقرای شیعیان جهان به شمار میرود و به همین خاطر با شنیدن وقوع انقلاب اسلامی در ایران، آن هم به رهبری یک مرجع شیعه، همگی ما واقعاً خوشحال شده بودیم.» شباهت به خوبی میدانست که انقلاب اسلامی همانند بسیاری از حرکتهای آزادیخواهانه از این دست، با مشکلاتی روبهرو خواهد شد، به همین خاطر اخبار کشور همسایه را به خوبی دنبال میکرد تا اینکه متوجه هجوم ارتش بعث به گستره مرزهای غربی و جنوبی کشورمان میشود: «جنگ که آغاز شد، تبلیغات رژیم حاکم در ترکیه کاملاً به نفع دشمنان ایران بود. هر روز اخباری از فتح جدیدی توسط ارتش عراق میشنیدیم و این برای ما که دوستدار انقلاب اسلامی بودیم، ناگوار میآمد. ماندن جایز نبود. باید دل میکندیم و رهسپار جبههها میشدیم.»
18رزمنده ترک
زمانی که جنگ تحمیلی آغاز میشود، عیسی نوجوانی 16، 17 ساله بود و کمی بعد با جلب رضایت خانواده از مرز عبور کرده و به شهرستان بناب میرود، در آنجا متوجه میشود که تنها نیست و چند نفر از هموطنانش نیز با چنین نیتی به ایران آمدهاند: «توی بناب متوجه شدم غیر از من 17 نفر از جوانان ترک هم به ایران آمدهاند. همگی برای دفاع از ایران هم قسم شده بودیم، اما هنوز تا زمانی که مسئولان به ما اعتماد کنند، باید چند صباحی را در بناب میماندیم تا این جلب اعتماد صورت گیرد.»
«من دوست ندارم از شهدا چهرهای دست نیافتنی برای جوانها به تصویر بکشیم، جوانها باید بدانند امثال مهدی باکریها و تمامی شهدا، افرادی چون خودشان بودند که تنها به خاطر مراقبتهایی که از نفسشان به عمل آوردند به چنین انسانهای والایی تبدیل شده بودند.»
بعد از عملیات فتح خرمشهر، پادگان شهید مصطفی خمینی در دزفول اولین جایی است که شباهت و دوستانش به آنجا اعزام میشوند. آنها در زمره لشکر 31 عاشورای تبریز قرار میگیرند تا به لحاظ زبانی با همرزمان آذریزبانشان راحتتر کار کنند. اما به گفته او این همزبانی با بچههای باصفای آذربایجانی نبود که شرایط را برایشان مناسب میکرد، بلکه همدلی خاصی که در میان رزمندگان وجود داشت، آنها را شیفته فضای موجود در جبهههای جنگ تحمیلی میکرد: «واقعاً قرار گرفتن در کنار رزمندگانی که هر کدام دنیایی از اخلاص و معرفت داشتند، غنیمتی به شمار میآمد. کسانی چون شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا که وقتی با او روبهرو میشدی، اصلاً نمیتوانستی