برای تیمسار داریوش ضرغامی و تأثیرش در اولین روزهای جنگ
جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۰۱ ب.ظ
فرمانده فراموششده
میگویند صدام برای سر تیمسار ضرغامی جایزه تعیین کرده بود. او با وجود
آنکه در خرمشهر چندین بار مجروح شد، اما از جبهه خارج نشد. ترکشهای
گلولههای دشمن تا آخر عمر بر تن او وجود داشت. اگر حضور او و نیروهایش
نبود، معلوم نبود وضعیت جنگ چگونه پیش میرفت

خرمشهر سرزمین گمنامهاست. فرقی نمیکند فرمانده باشد یا سرباز، نظامی باشد
یا غیرنظامی، در هر مقام و جایگاهی خرمشهر برای هر قشری میعادگاه دلهای
عاشق است. قلبهایی که برای ایران باصلابت میتپد. نخستین روزهای جنگ این
را به خوبی ثابت کرد. دشمن خوشخیال متجاوز رؤیای اشغال سریع خرمشهر را
داشت و در یک بزنگاه تاریخی هر کس با هر توانی از هر نقطه کشور خودش را به
این شهر بندری رساند تا دست دشمن را از خاکمان کوتاه کند. در آن روزهای
سخت، تکاوران نیروی دریایی پیشتاز مقاومت بودند. با تمام وجود آمدند و
مقاومت کردند و از بیمهری روزگار در لابهلای صفحات تاریخ گم شدند تا ما
امروز کمتر تکاوران قهرمان اوایل جنگ را بشناسیم.
از همان اولین روز جنگ، ارتش بعثی بر خاک ایران تاخت تا در عرض چند روز جنوبش را مال خود کند. در تحلیل آنها نیروهای نظامی ایرانی ضعیف و مقاومت مردمی شکننده بود. در معادلاتشان روی کاغذ همه چیز ساده و راحت به نظر میرسید؛ یک حمله برقآسا با تمام قوا بر نیروهای نظامی بدون انسجام ایران خیلی زود کار را یکسره میکرد، اما آنها در معادلاتشان لحاظ نکردند جنگ فقط به ابزارآلات و تسلیحات نیست. جنگ فقط به نقشههای کلاسیک روی کالکهای عملیاتی نیست بلکه جایی دیگر سرنوشت جنگها رقم میخورد. آنها حساب غیرت و مردانگی و ایثار مردان ایرانی را نکرده بودند. قطعاً تا آن زمان نمیفهمیدند که مگر میشود با غیرت هم جنگید و رزمندگان ثابت کردند که با غیرت و مردانگی هر کاری میتوان کرد.
عراق در آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ حملاتش را به خاک ایران آغاز کرد و مردم را در شوک و بهت فروبرد. مردم خرمشهر که بیشتر از شهرهای دیگر زیر آماج بمباران هواپیماهای بعثی قرار داشتند، صدای پوتینهای سربازان عراقی را میشنیدند که هر لحظه نزدیکتر میشدند. آنها از زمین و آسمان یورش آورده بودند و به کسی رحم نمیکردند. وحشت و ترس در شهر پخش شد و مردم هر چه داشتند، گذاشتند، جانشان را برداشتند و شروع به ترک شهر کردند.
این مردم تنها، به یک ناجی نیاز داشتند. کسی که قاصد خبرهای خوش باشد. ناگهان ناخدا داریوش ضرغامی به همراه ۲۷۰ تفنگدار در مهر ۱۳۵۹ وارد آبادان شد. خبرش در میانه آن همه ترس و هراس برای مردم مسرتبخش بود و مایه قوت قلبشان. هیبت تکاوران وحشت را به دل دشمن انداخت. آنها انتظار مواجهه با چنین نیروهای ورزیده و آمادهای را نداشتند.
ناخدا هوشنگ صمدی که در کنار تیمسار ضرغامی نقش مهمی در دفاع از خرمشهر داشت، درباره تأثیر تکاوران نیروی دریایی در آن روزهای سخت میگوید: «تکاوران محور اصلی مدافعان خرمشهر بودند. پشتیبانان صدام یعنی ابرقدرتهای شرق و غرب و حاشیه خلیج فارس برای او طرحی تهیه کرده بودند که او بتواند خرمشهر را یکروزه تصرف کند، اما ۳۴ روز پشت دیوارهای خرمشهر ایستاد. در این ۳۴ روز تکاوران برای تمام ارتش عراق خطرناک احساس میشدند. آنها از سایه خود در خرمشهر میترسیدند. اگر اسمی از تکاور میآمد تنشان میلرزید. به این ترتیب صدام برای سر فرماندهان جایزه تعیین کرد. این برای همیشه در دل تاریخ خواهد ماند که دلاوران نیروی دریایی، فرماندهانی، چون داریوش ضرغامی داشتند و کاری کردند که دشمن در پشت دیوارهای خرمشهر با دادن تلفات بسیار سنگین ۳۴ روز معطل شود. وقتی هم خرمشهر را تصرف کرد هیچگاه نتوانست پایش را به خرمشهر شرقی باز کند.» میگویند صدام برای سر تیمسار ضرغامی جایزه تعیین کرده بود. او با وجود آنکه در خرمشهر چندین بار مجروح شد، اما از جبهه خارج نشد. ترکشهای گلولههای دشمن تا آخر عمر بر تن او وجود داشت. تیمسار ضرغامی نقشی مهم در آن روزها داشت و اگر حضور او و نیروهایش نبود، معلوم نبود وضعیت جنگ چگونه پیش میرفت.
تیمسار ضرغامی این روزهای آخر خسته از نامهربانیها بود و چندی پیش در جمع دوستان دیرینش جان به جانآفرین تسلیم کرد و از میانمان رفت. او از بیوفایی مردم زمانه گله داشت. ناراحت و غمگین زیر پل خرمشهر این جملات را به همرزمان قدیمش گفت و اندکی بعد دار فانی را وداع گفت؛ «انتظار مهماننوازی نداریم، اما انتظار داریم به سراغمان بیایید، احوالمان را بپرسید یا درب اتاقتان باز باشد ما به دیدنتان بیاییم. ما فراموششدگان عرصه دفاع هستیم...»
از همان اولین روز جنگ، ارتش بعثی بر خاک ایران تاخت تا در عرض چند روز جنوبش را مال خود کند. در تحلیل آنها نیروهای نظامی ایرانی ضعیف و مقاومت مردمی شکننده بود. در معادلاتشان روی کاغذ همه چیز ساده و راحت به نظر میرسید؛ یک حمله برقآسا با تمام قوا بر نیروهای نظامی بدون انسجام ایران خیلی زود کار را یکسره میکرد، اما آنها در معادلاتشان لحاظ نکردند جنگ فقط به ابزارآلات و تسلیحات نیست. جنگ فقط به نقشههای کلاسیک روی کالکهای عملیاتی نیست بلکه جایی دیگر سرنوشت جنگها رقم میخورد. آنها حساب غیرت و مردانگی و ایثار مردان ایرانی را نکرده بودند. قطعاً تا آن زمان نمیفهمیدند که مگر میشود با غیرت هم جنگید و رزمندگان ثابت کردند که با غیرت و مردانگی هر کاری میتوان کرد.
عراق در آخرین روز شهریور ۱۳۵۹ حملاتش را به خاک ایران آغاز کرد و مردم را در شوک و بهت فروبرد. مردم خرمشهر که بیشتر از شهرهای دیگر زیر آماج بمباران هواپیماهای بعثی قرار داشتند، صدای پوتینهای سربازان عراقی را میشنیدند که هر لحظه نزدیکتر میشدند. آنها از زمین و آسمان یورش آورده بودند و به کسی رحم نمیکردند. وحشت و ترس در شهر پخش شد و مردم هر چه داشتند، گذاشتند، جانشان را برداشتند و شروع به ترک شهر کردند.
این مردم تنها، به یک ناجی نیاز داشتند. کسی که قاصد خبرهای خوش باشد. ناگهان ناخدا داریوش ضرغامی به همراه ۲۷۰ تفنگدار در مهر ۱۳۵۹ وارد آبادان شد. خبرش در میانه آن همه ترس و هراس برای مردم مسرتبخش بود و مایه قوت قلبشان. هیبت تکاوران وحشت را به دل دشمن انداخت. آنها انتظار مواجهه با چنین نیروهای ورزیده و آمادهای را نداشتند.
ناخدا هوشنگ صمدی که در کنار تیمسار ضرغامی نقش مهمی در دفاع از خرمشهر داشت، درباره تأثیر تکاوران نیروی دریایی در آن روزهای سخت میگوید: «تکاوران محور اصلی مدافعان خرمشهر بودند. پشتیبانان صدام یعنی ابرقدرتهای شرق و غرب و حاشیه خلیج فارس برای او طرحی تهیه کرده بودند که او بتواند خرمشهر را یکروزه تصرف کند، اما ۳۴ روز پشت دیوارهای خرمشهر ایستاد. در این ۳۴ روز تکاوران برای تمام ارتش عراق خطرناک احساس میشدند. آنها از سایه خود در خرمشهر میترسیدند. اگر اسمی از تکاور میآمد تنشان میلرزید. به این ترتیب صدام برای سر فرماندهان جایزه تعیین کرد. این برای همیشه در دل تاریخ خواهد ماند که دلاوران نیروی دریایی، فرماندهانی، چون داریوش ضرغامی داشتند و کاری کردند که دشمن در پشت دیوارهای خرمشهر با دادن تلفات بسیار سنگین ۳۴ روز معطل شود. وقتی هم خرمشهر را تصرف کرد هیچگاه نتوانست پایش را به خرمشهر شرقی باز کند.» میگویند صدام برای سر تیمسار ضرغامی جایزه تعیین کرده بود. او با وجود آنکه در خرمشهر چندین بار مجروح شد، اما از جبهه خارج نشد. ترکشهای گلولههای دشمن تا آخر عمر بر تن او وجود داشت. تیمسار ضرغامی نقشی مهم در آن روزها داشت و اگر حضور او و نیروهایش نبود، معلوم نبود وضعیت جنگ چگونه پیش میرفت.
تیمسار ضرغامی این روزهای آخر خسته از نامهربانیها بود و چندی پیش در جمع دوستان دیرینش جان به جانآفرین تسلیم کرد و از میانمان رفت. او از بیوفایی مردم زمانه گله داشت. ناراحت و غمگین زیر پل خرمشهر این جملات را به همرزمان قدیمش گفت و اندکی بعد دار فانی را وداع گفت؛ «انتظار مهماننوازی نداریم، اما انتظار داریم به سراغمان بیایید، احوالمان را بپرسید یا درب اتاقتان باز باشد ما به دیدنتان بیاییم. ما فراموششدگان عرصه دفاع هستیم...»
۹۷/۱۱/۰۵