شهید عبدالعظیم ابراهیمی شهدای فلاورجان

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ب.ظ



 

مادر شهید:

عبدالعظیم بچه زرنگ و نترسی بود، روی شیطنت های بچگی و نوجوانی گاهی باعث ناراحتی من شده بود. وقتی می خواست به جبهه برود، خیلی برای دلجویی و به دست آوردن رضایت من دور و برم تاب می خورد.

می گفت: "حالا که می خواهم جبهه بروم، از دستم راضی باش."

می خواستم ببینم چه می گوید. گفتم: "رضایت مادر خیلی مهمه، اگر حلال نکنم جبهه رفتن تو چه فایده ای داره؟" لبخندی زد و گفت: "اگر یک قطره خونم بر زمین بریزد، همه گناهانم بخشیده می شود و خدا از سر تقصیراتم می گذرد."

یهو دلم لرزید، فهمیدم تحولی درونش رخ داده است. بلند شد، آمد سرم را بوسید و گفت: "مادر! حلال کن."

گفتم: "آخر می ترسم تو بروی جبهه و با این سن کم، نتوانی کاری بکنی و آن وقت اسیر بشی. "

گفت: "مطمئن باش اگر هم اسیر نگیرم، اسیر نمی شوم. من تا هر وقت هست، شهید می شوم، یقین داشته باش."

و من فکر می کردم مثل همیشه شوخی می کند. اما حالا که حالاتش را به خاطر می آورم، می بینم با چه صفا و صداقتی این حرف ها را می زد. وقتی دفعه دوم از جبهه آمد، تا رسید دم در حیاط و سلام کرد، دیدم عجب قدی کشیده، بلند شدم و دویدم طرفش، بوسیدمش و گفتم: " پاسدارچی، دیگه حسرت نداری؟"

گفت: "حسرتم همین بود که بروم جبهه، اما یک حسرت دیگه هم دارم، اونم اینه که با شهادت از دنیا برم."

حالا خوشحالم که بچه ام حسرت به دل از دنیا نرفت.

محسن حبیبی:

یک شب با شهیدان عبدالعظیم ابراهیمی، مصطفی زاهدی، قدمعلی رئوفی و رمضانعلی صفری دور هم نشسته بودیم و دعای کمیل را زمزمه می کردیم. دعا که تمام شد با هم بیرون رفتیم و کنار چادر نشستیم. یک مرتبه متوجه شدم که شهید عبدالعظیم ابراهیمی آرام آرام گریه می کنه. گفتم: "چی شده؟"

گفت: " من، پدر و مادر و پدربزرگم را خیلی اذیت کردم، خدا کنه منو ببخشند."

ساعت یازده شب شد. موقع عملیات خیبر بود. وقتی عملیات در جزیره مجنون به اتمام رسید، ساعت 2 نیمه شب سوار ماشین های سنگین شدیم و تا شش روز در خط مقدم جبهه برای حفاظت از مناطق آزاد شده ماندیم. یک روز تقریبا هوا داشت روشن می شد. ساعت 6 صبح بود که نیروهای عراقی با تجهیزات و نیروهای فراوان به ما حمله کردند، تا جزیره مجنون را پس بگیرند. اما ما مقاومت کردیم و نگذاشتیم خط سقوط کنه. یادش بخیر، در کنار سایر نیروها عبدالعظیم ابراهیمی خیلی جانفشانی کرد و جسارت به خرج داد.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۶/۱۰/۱۲
احمد جانقربانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی